آلاآلا، تا این لحظه: 12 سال و 10 روز سن داره

آلا دختر شیطون مامان

سری دوم عکسای دو سالگی

ژ ژست گرفتی تا خاله جون ازت عکس بگیره نوروز 93 سفره هفت سین خاله فاطی جون عاشق نون سنگک تازه ای تو خونه مامان بزرگ مثل خانم نشستی تا خاله جون ازت عکس بگیره یه عکس از سما و رها دختر دایی های عزیزت کنار گلی که خاله جون برامون خریده نشستی که یادمون رفت با خودمون بیاریمش مشهد یه روز آفتابی و عالی در نهارخوران کنار یه درخت پر شکوفه عاشق اینی که خودت غذاتو بخوری لحظه ای که از یه خواب عالی چشاتو باز میکنی کار جدیدی که خاله جون یادت داده نقاشی با خودکار روی بدن ...
30 فروردين 1393

دو سالگی آلا

آلای عزیزم دیگه کم کم دو سالت کامل میشه دیگه حسابی خانم شدی کم کم داری حرف میزنی و هر دفعه با گفتن کلمات جدید ما رو غافلگیر میکنی خیلی خیلی شیطون شدی اصلا هم جایی وانمیستس تا مامانی بتونه گاهی اوقات به کاراش برسه همه میگن بزرگتر بشی آروم میشی ولی من که فکر میکنم هر روز شیطون تر میشی.آخه شیطون بازیاتم شیرینن عزیز مامان امسال تصمیم گرفتیم برات تولد نگیریم و بریم آتلیه حسابی ازت عکس بگیریم با کلی شوق و ذوق و یه عالمه لباس رفتیم آتلیه ولیییییییی........ بلههههههههه شما نذاشتی خانم عکاس ازت عکس بگیره همه تلاش من و بابا جون و خاله های عکاستم بیفایده بود اصلا نمینشستی که بشه ازت عکس گرفت.خلاصه من و شما و باباجون خسته و کوفته بدون عکس بر...
30 فروردين 1393

سفر به گرگان برای برگزاری تولد دوم آلا خانم

بالاخره مامانی تصمیم گرفت تا بریم گرگان پیش مامان بزرگ و خاله ها و ... اول که موقع جمع کردن وسایل کلی شلوغ کاری میکردی هر چی من میذاشتم تو چمدون بر میداشتی و باهاش بازی میکردی تو هواپیما هم کلی اذیتم کردی خدا رو شکر که فقط یک ساعت تو راه بودیم نمیدونم اگه بیشتر میموندیم چی میشد. همه هواپیما رو رو سرت گذاشته بودی.خاله جون و مامان بزرگ اومدن دنبالمون.خدا رو شکر اصلا غریبی نکردی  و این نشونه خوبی بود یعنی بزرگتر شدی. پنج شنبه هم به مناسبت روز مادر هم به مناسبت تولد شما و هم به مناسبت روز معلم که دو تا معلم هم داشتیم جشن گرفتیم که البته خیلی خوش گذشت.مامان بزرگ هم زحمت ناهارو کشید و یه باقلا پلوی خوشمزه درست کرد. 9 روز گرگان بود...
1 خرداد 1392

تولد 1 سالگی آلا کوچولو

سلام آلای مامان. 1 سال از زندگی زیبای من با شما گذشت. شما هم دیگه واسه خودت خانمی شدی.راه میری شیطونی میکنی حرف میزنی.از دست شیطونی ها و فضولی هاتم مامانی همه چیو جمع کرده و در کمدها و کابینت ها رو هم با روبان بسته.یه چن تایی هم ظرف شکوندی. با اومدنت زندگیمون خیلی عوض شده.هر روز صبح که پا میشم بهونه ای واسه زندگی دارم.اونم شمایی.از صبح که پا میشی میای رو تختمون و شروع میکنی به کشیدن موهامون تا بیدار شیم.تا خود شب هم کلی کار واسمون درست میکنی از درست کردن غذا بگیر تا خوابوندن و بازی کردن و شیطونیهات.تازگی ها هم عاشق پارک رفتنی و تاب بازی. منم اکثر صبح ها میبرمت پارک و بعد هم با هم میریم پیاده روی تا شاید مامانی توپولوت یه کمی وزن کم کنه...
31 فروردين 1392

عکس های 11 ماهگی آلا

چند وقتی که اونقدر درگیر کارای شما و خونه میشم یادم میره وبلاگتو آپدیت کنم.ولی امروز دیگه همت کردم و نشستم پای کامپیوتر تا وبلاگتو به روز کنم البته آلا خانم شما اونقدر شیطونی که حاضر نشدی از دور نظارت کنی و از اول تا آخر روی پای مامانی نشسته بودی و شیطونی میکردی. اینم از عکسای قشنگت   برای دیدن بقیه عکسات میتونی بری به قسمت ادامه مطلب بابایی عاشق این مدل نشستنته اینجا هم از بیرون اومدی نمیزاری لباساتو عوض کنم اینم از میز تلویزیون جدید شب اولی که خریدیمش مامانی کلی با ذوق نشست و همه سی دی ها رو مرتب چیند توش ولی شما صبح پا شدیو این بلا رو سرش آوردی. اینم مدل جدید خوابیدنت اینم یه مدل دیگه از شیطونی هات...
12 اسفند 1391