دل نوشته های مامانی به دخملی
آلای عزیزم دختر نازم امروز تو 8 ماهه شدی فکر نمیکردم که اینقدر زود بگذره و هر روز یه کار جالب و جدید ازت ببینم.از وقتی که کوچولو بودی هر وقت یه بچه ای میدیدم که ماما بابا میگه میگفتم کی میشه آلای منم این کارا رو بکنه ولی خیلی زود تو همه ی این کارا رو انجام دادی.اول شروع کردی به سینه خیز رفتن بعدش هم خیلی زود چهار دست و پا کردی و حالا هم که میخوای از همه چیز به هر قیمتی که شده بالا بری شیطونکم.
این روزا اونقدر به خاطر کارای شما و درست کردن چند مدل فرنی و سوپ و .. درگیرم که خیلی کمتر از قبل دلم واسه گرگان و خانواده خودم تنگ میشه.
این روزای سرد و برفی خیلی سخت میگذره آخه نمیتونم لباس تنت کنمو ببرمت پارک و پیاده روی. فقط دوتایی با هم از پشت پنجره به پارک خونمون نگاه میکنیم. امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدیم برف همه جا رو سفید پوش کرده بود و بابایی قول برف بازی رو داده بود ولی الان آفتاب شده و فکر کنم تا بابایی بیاد برف ها هم آب میشن.خیلی دوست داشتم چند تا عکس خوشگل ازت بگیرم.
طی این مدت هم هر وقت یه کار بانمک میکردی ازت عکس میگرفتم.الانم واست عکسا رو میذارم تا بعدا که بزرگتر شدی عکساتو ببینیو ازشون لذت ببری.
باید واسه دیدن عکسای نازت به قسمت ادامه مطلب بری فرشته آسمونی مامان و بابا.